شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی
نــیـمــه شب تـابـوت را برداشـتـند بـــار غـــم بر شـانـههــا بگـذاشتند
هـفـت تن، دنبـال یک پیکر،روانوز پـی آن هفت تن، هــفت آسمان
این طــرف، خیـل رُسُـل دنـبـال اوآن طــرف احـمد به اسـتـقـبـال او
ظـاهـراً تـشـیـیـع یـک پـیکر ولــیبــاطـنــاً تـشیـیـع زهــرا وعــلــی امشب ای مَه، مهر ورزو،خوشبتابتـابـبــیـنـد پـیـش پـایــش آفــتـــاب
دو عـزیــز فـاطـمــه هـمـراه شـانمـشــعـل سـوزانشــان از آه شـان
ابـرهــا گـریـنــد بـــر حـال عــلـیمــیرود در خـــاک آمـال عــلـــی
چشم، نور از دست داده، پا، رمقاشک،برمهتاب رویش،چون شفق
دل، همه فریاد و لب، خاموش داشتمُردهای تابوت، روی دوش داشت
آه، سرد و بغض، پنهان در گـلویبود با آن عـدّه، گـرم گـفت وگوی
آه آه ای همـرهــان،آهــســتـــهتــرمیبــریــد اســرار را،سر بستهتر
ایــن تـنِ آزرده بـاشد جــــان مــنجـــان فـدایش، او شده قـــربان من
هـمرهان، این لیـلـۀ قـدر من استمن هلال از داغ واین بدرمن است
اشک من زین گل، شده گــلـفام ترهــســتــیام را مــیبـرید، آرامتــر
وسعت اشـکم به چشم ابـر نـیـستچارهای غیر از نماز صبـر نیـست
چشم من از چرخ، پُرکوکبترستبعد ازامشب روزم از شب، شبترست زین گل من باغ رضوان نفحه داشتمصحف من بود وهجده صفحه داشت
مــرهــمــی خـرج دل چـاکـم کنیـدهــمـرهــان،هــمـراه او خاکم کنید